با سلام خدمت بازدید کنندگان و عاشقان عزیز
خواهشا نظرات خود را بعد از دیدن پست بگذارید ممنون
با سلام خدمت بازدید کنندگان و عاشقان عزیز
خواهشا نظرات خود را بعد از دیدن پست بگذارید ممنون
دلم می خواد بهت بگم این رسم عاشقی نبود
هق هق اخر صدات برای قلب من نبود
دلم می خواد بهت بگم این روزا بی قرارتم
حتی اگه می بینی تو اینجوری سرد وساکتم
دلم می خواد بهت بگم چرا صدام نمی کنی
مثل گذشته های دور حتی نگام نمی کنی
دلم می خواد بهت بگم نبض نفس های منی
حتی اگه نبینمت همیشه رویای منی
خدایاااااا یادته...
دستشو گرفتم اوردم پیشت گفتم فقط اینو می خوام!
گفتی:این کمه!
بهتر از اینو واست کنار گذاشتم...
پاهامو کوبیدم رو زمین گفت:همینو می خوام!!
بعد گفتی نمیشه!!
یادته مکثی کردی و با یه اهی از ته قلبت خیلی اروم گفتی:تاخه قول اینو به یکی دیگه دادم...
دختر از دوستت دارم های هر شب پسره خسته شده بود....
یک شب وقتی اس ام اس امد بدون انکه ان را باز کند موبایل را گذاشت زیر بالشتش و خوابید!
صبح مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت:پسرم مرده...
دختره شوکه شد و چشمش پر از اشک .بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت...
پسره نوشته بود:
تصادف کردم با مشکل خودمو رسوندم دم در خونه تان لطفا بیا پایین می خوام برای اخرین بار ببینمت...
"خیلی خیلی دوستت دارم"
استادی از شاگردانش پرسید:چرا ما وقتی عصبانی هستیم داد می زنی؟
چرا مردم هنگامی که خشمگین هستند صدایشان را بلند می کنند و سر هم داد می کشند؟
شاگردان فکر کردند و یکی از انها گفت:چون در ان لحظه ارامش و خونسریمان را از دست می دهیم
استاد گفت:این که ارامشمان را از دست می دهیم درست است اما چرا با وجودی که طرف مقابل
کنارمان قرار دارد داد می زنیم؟ایا نمی توان با صدای ملایم صحبت کرد؟چرا هنگامی که خشمگین هستیم داد می زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب هایی دادند اما پاسخ های هیچکدام استاد را راضی نکرد
سر انجام او چنین توضیح داد:
یه دختر و پسر زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم
سوار یه ماشین شدن و اروم کنار هم نشستن... دختر می خواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمی شد!
پسر هم کاغذی رو اماده کرده بود که چیزی رو نمی تونست به دختر بگه توش نوشته بود .پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه
کاغذ رو به دختر داد .دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش
پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه...
دختر قبل از اینکه نامه پسر رو بخونه به اون فت که دیگه ازش خسته شده .دیگه عشقش رو نسبت به اون
از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه... پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش
جمع شده بود با ناراحتی از ماشین پیاده شد که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد....
دختر با تمام وجود در حال گریه بود یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود.وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود:
" اگه یه روز ترکم کنی میمیرم... "
دستاشو مشت کرده بود.
پرسیدم توی مشتت چیه؟!
گفت:خودت نگاه کن!!!
دستاشو گرفتم و اروم باز کردم...توی دستاش چیزی نبود!!
گفتم:چیزی نیست که؟!
دستامو که تو دستاش بود فشرد و گفت:نبود ولی حالا هست!
دستام گرم شد و اون لبخند زد...
پسر به دختر گفت:اگه یه روز به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری
هستم که میام که قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم . دختر
لبخندی زد و گفت: ممنونم
تا اینکه یه روز اون اتفاق افتاد . حال دخترخوب نبود.... نیازی فوری به قلب
داشت... از پسر خبری نبود....ئختر با خودش می گفت:می دونی که من
هیچ وقت نمی گذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...
ولی این بود اون حرفات؟... حتی برای دیدنم هم نیومدی...
لبخند که می زنی یوسفی می شوم که به هیچ برادری
در چال گونه ات
گم می شوم...
من انقدر حسودم که ارزوی داشتنت را به کسی نمی دهم...
امروز معلم عشق گفت:
دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند
مگر اینکه یکی از انها خود را بشکند
گفتم:من خودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم؟
لبخند تلخی زد و گفت:
شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته باشد...!!!
تعداد صفحات : 5